کد مطلب:315035 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183

پلیس گستاخ به غضب حضرت عباس گرفتار شد
حضرت آیت الله آقای حاج سید اسماعیل هاشمی نقل می كنند: در زمان حاج شیخ عبدالكریم حائری (ره) دو تا پاسبان بودند كه خیلی اذیت می كردند. روزی زنی با روسری از خانه بیرون می آید، یكی از این پلیس ها او را تعقیب می كند، هر چه او را قسم می دهد و حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را شفیع قرار می دهد اثر نمی كند و توهین می كند كه اگر از اباالفضل كاری ساخته بود نمی گذاشت دست های او...

بالاخره همان روز به حمام می رود دلش درد می گیرد. معالجات اثر نمی كند، و می میرد غسال گفته بود: دیدم مثل اینكه سیلی به صورتش خورده شده باشد، صورتش سیاه شده بود.

پلیس دیگر شقاوت بیشتری داشت، گاهی وارد خانه ها می شد و زنان را از



[ صفحه 622]



خانه بیرون می آورد و روسری از سر آنها برمی داشت، زنی او را به حضرت اباالفضل قسم می دهد كه اذیت نكن، در جواب می گوید: اگر حضرت كاری بلد بود...

بالاخره زن ناراحت می شود و نفرین می كند: حضرت عباس جزایت بدهد.

همان شب، مأموریت پیدا می كند كه برای كشیك بازار، می خواسته از سوراخ طاق بازار، نگاهی به بازار بكند، دستی بر پشت گردن او می خورد، از طاق بازار می افتد پایین و به درك می رود. روز بعد تمام بازار را چراغانی كردند برای این كه حضرت اباالفضل او را به مكافات خود رساند.